زندگی ۲

دوست دارم خوشکلم        I Love You Card                    
 

کا ش می گفتی چیست  آنچه از چشم تو تا عمق  وجودم جاریست!! !!...   
                   چگونه  باور کنم نبودنت را،  ندیدنت را ؟
 مگر می توان بود و ندید ؟       مگر می توان گذاشت و گذشت؟
                       مگر می توان احساس را در دل خشکا ند؛  سوزاند ؟؟؟
                      چه بی صدا رفتی

چه بی امید رها کردی،
                                                                                                                                
                    دل را ، آرزو را، حرف را
   از بلبلک های باغ سراغت را گرفتم
                                                                               خبری نداشتند
                        و خندیدند به حال زار من
                                                         که چگونه

از نیامدنت، نپرسیدنت  و خبر ندادنت ، گرفته و نا توان است
           ....   آری آنها نیز نفهمیدند که بی تو چگونه سرکنم زندگی

 

 

  عشق و محبت را نمی‌شود بر کسی تحمیل کرد.
 
 کسی را نمی‌توان به زور وادار نمود که چیزی یا کسی را قبلا دوست داشته باشد.
 
عشق پدیده‌ای معنوی و روحی است و باید آن را به حال خود رها کرد تا معشوق خود را انتخاب کند.
  
هستند کسانی که با احساسات خود کنار می‌‌آیند و هستند کسانی که با همین احساسات می‌‌جنگند- ولی هر دو اسیر احساسات خواهند ماند.
 
باید از دایره این پیوند رها گردیم. باید تماشاگر باشیم و تنها یک ناظر

“به نام تک نقاش رخ یار”

مرا دردی است اندر دل که درمانش نمی دانم
جوابی هم نمی آید ز هر در هر که را خوانم


هوای دیده طوفانی، دلم دریای محنتها
گهی می بارد این ابر و گهی می غرد این دریا



دلم چون مرغ در بندی که از بند و قفس رسته
پناهش ده که بر بامت پناه آورده بنشسته



یکی می نالد از غربت ، دگر می گوید از هجران
کدامین دردو من گویم که هم این دارم و هم آن 



بسان آهویی وحشی بدام تو گرفتارم

و لیکن اندرین صحرا به عشقت تا ابد مانم

تقدیم به تموم دل های شکسته
امیدوارم دل هیچکدومتون مثل دل من نشکنه

 

Image and video hosting by TinyPic

 

 

زندگی معلم سنگدلی است
که اول امتحان می گیرد 
وبعد درس می دهد

 

 

اندازه این گل ها دوستت دارم

                                       

        عشق

عشق یعنی
شادی برای دیگری
هنگامی که او شاد است
غمخواری دیگری
هنگامی که او غمگین است
با هم بودن در خوشی ها
با هم بودن در نا خوشی ها
عشق سرمنشا قدرت است

عشق یعنی
همواره با خود صادق بودن
همواره با دیگری صادق بودن
گفتن . شنیدن وگرامی داشتن حقیقت
وهرگز تظاهر نکردن
عشق سر منشا واقعیت است

عشق یعنی
تفاهمی چنان کامل که
همچون جزیی از وجود دیگری شدن
و آن دیگری را همان طور که هست پذیرفتن
و سعی در تغییر یکدیگر نداشتن
عشق سر منشا یکی شدن است

عشق یعنی
آزادی برای دنبال کردن خواسته ها
و سهیم شدن تجارب با دیگری
رشد یکی در کنار وهمراه
رشد دیگری
عشق سر منشا کامیابی است
عشق یعنی
هیجان برنامه ریزی در کنار یکدیگر
هیجان اجرا در کنار یکدیگر
عشق سر منشا آینده است

 

 

تو رفته ای ومن خسته سخت می گریم
 
تمام قلب تو از بغض و کینه کمرنگ است
 
به خاطر تو شکستم نگاه کن بر من
 
که بی تو زندگیم وحشیانه بی رنگ است
 
تو رفته ای و من خسته باز جا ماندم
 
به زیر ظلمت آوار سرد خاطره ها
 
بگو به من که چه سودی ز اشک من ببری
 
و از شکستن چشمان گرم پنجره ها
 
تو رفته ای به امید ستاره ای بهتر
 
و من ستاره تنها به پا نشسته تو
 
 
بگو به من که کدامین فرشته ای شاید
 
دری شگفت گشاید به قلب خسته تو
 
...و آخرین سخنم با تو حرف آخر نیست
 
هنوز هم تو عزیزی هموز من عاشق
 
هنوز منتظرم گر چه قلب من خالیست
 
به هر چه سد شده در راه من شدم فائق
 
تقدیم به عزیزترینم
کسی که بهانه ای شده برای گفتن من ،برای گفتن هر شعر
                                              و
                                                 هر حرف
                                                     و
                                                        هر آهنگی
                   ( تقدیم به کسی که مثل هیچکس نیست)

 

 

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درداشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم اغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد راUpgrade your email with 1000's of emoticon icons
 
 
دل به دست دیگران دادن قطعا دیوانگیست
من پشیمانم ولی خود کرده را تدبیر نیست؟؟!!Upgrade your email with 1000's of emoticon icons
 
 
 
من به دیدار کسی دل شادم،
که در این ویرانی
به دل غم زده ام سر بزند
و در اندیشه همراهی من ،
راه برودUpgrade your email with 1000's of emoticon icons
 
آرزومند آرزوهایتان
 
Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

 

اگر فردا هرگز نیاید
ما اطمینان داریم که همیشه فردایی هست تا خطایی را جبران کنیم.همیشه روز
دیگری خواهد بود تا عشقمان را نسبت به دیگران ابراز کنیم.اما اگر امروز تنها روزی باشد که برایمان باقی مانده است، آیا بهتر نیست همین امروز به عزیزان خود بگوییم دوستشان داریم.پس امروز به عزیزان خود نزدیک شوید و در گوششان نجوا کنید :دوستتان دارم و همیشه برایم عزیز هستید.

زندگی ۱

چشمهایم را کسی به زور می بندد ... چشمهایم را اگرببندید پلکهایم بی وقفه تلاش خواهند کرد ... هیچ کس کورتر از آنکه نگاه نمی کند نیست ... پروانه باید در باد رها باشد ... قفس جای پرزدن ندارد این را همه می دانند ... تعجب من بارها از این است که میان اعداد گیج شده اند بعضیها ... ! دلم پروانه ای در مشت ایشان است ..من به نقطه تحمل رسیدم و اینک پرواز کردن کم کم از یاد من خواهد رفت ... زیار اندیشه هایم ،‌انگیزه هایم و امیدهایم دفن می شوند در این قفس ... خدایا پرواز را در حافظه ام حفظ کن تا روزی که درهای قفس را باز کنم و مشت گره کرده ایشان مرا به فضا پرتاب کند .

چشمهایم را

 با دلی تنگ به جبران گناهی که نکردم
 
                        گریه ها کردم و بر اتش دل اشک فشاندم
 
                         ناگزیر اشک فشان غمزه از کوی تو رفتم
 
                          نا امیدانه ز دل اه غریبانه کشیدم
 
                           تا به سوگ دل تنها شده مستانه بگریم
 
                         نیم جان پیکر خود بر در میخانه کشیدم .

 

نانسی

 

 

                                         محاصبه با نانسی

 

سوال : با خبر شدیم که در دومین روز ار تجاوزات اسرائیل به لبنان قصد خروج از کشورت را داشتی ، اما به یک باره منصرف شدی چرا؟

 

جواب : کاملا درست است ؛ قرار بود روز پنجشنبه 13ماه جاری در ساعت هشت و نیم صبح از طریق بیروت عازم اردن شوم . در بین راه منزل تا فرودگاه بناگاه یکی از اعضای گروهم طی تماسی تلفنی به من اطلاع داد که فرودگاه مورد هدف قرار گرفته است که من از همان راه برگشتم.

 

 

سوال : خوب چرا مانند سایر هنرمندان که بعد ار تخریب فرودگاه از راه های زمینی به سوریه و کشورهای مجاور نرفتی؟

 

جواب : من در این مقطع حتی یک لحظه هم حاظر به ترک وطنم نیستم ؛ کنسرت اجرا کنم درحالی که کشورم زیرسنگین ترین بمبارانها باشد.

 

 

سوال : آیا شما شخصا تصمیم به ماندن گرفتید؟

جواب : بله؛ در این مورد بامدیر برنامه هایم صحبت کردم و به او گفتم که برای اجرای هیچ برنامه ای به خارج سفر نمی کنم و کل امور حول و حوش این کار منوط به اتمام درگیریها می باشد و من همین جا از کلیه عوامل دست اندرکار اجرای کنسرتها و حتی افرادی که بلیط این مراسم را تهیه نموده اند رسما عذرخواهی می کنم.

سوال : در مورد کنسرتهائی که قرار بود در اروپا برگزار کنی چطور؟

جواب : همه اینها منوط به اتمام درگیریهاست من وضعیت برگزار کنندگان را درک می کنم . آنها کلی در مورد تبلیغات این برنامه ها هزینه کرده اند اما در هر صورت با هم به توافق رسیدیم که برنامه ها فعلا متوقف باشد ؛ چطورمی توانم آواز بخوانم درحالیکه مردم کشورم کشته می شوند؟

 

سوال : اما تعداد بسیاری از خوانندگان با خانواده هایشان لبنان را ترک کرده اند؟

جواب : من نمی توانم اینگونه باشم.

سوال : و تعدادی از هنرمندان با این توجیه که زندگی درگذر است اقدام به ادامه برنامه یشان کرده اند ؟

جواب : من نمی توانم این طوری باشم.

 

سوال : شما به هنرمندانی که از ترس جانشان به خارج فرار کردنند چگونه می نگرید؟

جواب : ببینید ؛ بعضی ازآنها متاهل و دارای فرزندانی هستند و بعضی دیگر معتقدنند که در هر صورت هنرمند باید کارش را انجام دهد اما من دوست دارم درحال اجرای کارم شاد باشم که در شرایط کنونی کشور لبنان این کار منتفی است.

 

سوال : در مورد خسارتهای مالی ناشی از عدم برگزاری کننسرتهایت جه نظری داری؟

جواب : شکر خدا من تا این لحظه هیچ قرضی ندارم و خدا حتما در جائی دیگر این لطف را شامل حال من خواهد کرد.

 

سوال : کنسرتهای لغو شده شما در چه اماکنی بوده است؟

جواب: تقریبا همه جا از جمله مصر ، سوریه ، دبی ، اردن ، بارسلون اسپانیا و حدود30 کنسرت در لبنان که یکی از آنها قرار بود در شهر صور در جنوب لبنان باشد.

 

سوال : روزگارت را در این ایام که از فعالیتهای هنری بدوری چگونه می گذرانی؟

جواب : فقط مشغول پی گیری اخبار لبنان از تلویزیون و رادیو هستم.

 

سوال : آیا از اینکه منزلت مورد هدف قرار گرفته و کشته شوی نمی ترسی؟

جواب : از مردن نمی ترسم در ضمن از منزلم هم زیاد دور نمی شوم.

 

خصوصیات دختر خانم ها

سن 14 سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا میگن: مرسی خوبم!

سن 15 سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک سلام! ... نقاشیشون بهتر میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی و
...!)

سن 16 سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم ندارن
!

سن 17 سالگی: نشستن و اشک می ریزن! ... بهشون بی وفایی شده! ... (کوران حوادث
!)

سن 18 سالگی: دیگه اصلا عشق بی عشق! ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن
!

سن 19 سالگی: از بی توجهی یه نفر رنج می برن! ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست
!

سن 20 سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ... آخرش منو یه کور و کچلی می گیره! می دونم
!

سن 21 سالگی: فقط 27-28 سالگی قصد ازدواج دارن! فقط
!

سن 22 سالگی: خوش تیپ باشه! پولدار باشه! تحصیلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه
!)

سن 23 سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن
!

سن 24 سالگی: زیاد مهم نیست که چه ریختیه یا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چیزی که نرسیدیم برسونه
!

سن 25 سالگی: اااااااه! پس چرا دیگه هیچکی نمیاد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه
!

سن 26 سالگی: یه نفر میاد! ... همین خوبه! ... بــــــــــله
!

سن 27 سالگی: آخیـــــــــــش
!

سن 28 سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی!!!

زرنگ ترین شاگرد

زرنگ ترین شاگرد

از شیوانا عارف بزرگ پرسیدند :"کودن ترین شاگرد مدرسه کدام است؟!" پاسخ داد:"آن شاگردی

که فقط بخشی از درس را خوب خوانده و چون تمام کتاب را نخوانده در امتحان شرکت نمی کند تا

در آینده بعد از اینکه تمام کتاب را خواند دوباره امتحان بدهد!"

از او پرسیدند که :" و زرنگ ترین شاگرد کدام است؟!" و شیوانا پاسخ داد:" شاگردی که می داند

فرصت زیادی تا امتحان ندارد و شاید نتواند بهترین نمره را بیاورد ولی با این وجود تمام تلاش را به

خرج می دهد و تا آخرین لحظه تلاش می کند تا بیشترین نمره ممکن (ونه الزاما بالاترین نمره

جمع) را بدست آورد. او زرنگ ترین شاگرد است چرا که خوب می داند از فرصت هایش چگونه

استفاده کند و آن اولی تنبل ترین شاگرد است چرا که همیشه در گوشه ذهنش موجودی نامریی

نجوا می کند که نترس ! اگر بار دیگر هم نتوانستی به اندازه کافی بخوانی باز می توانی میدان را

خالی کنی و سر جلسه حاضر نشوی! تو که قبلا اینکار را انجام داده ای ! پس چرا بیخود می

ترسی!"